آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند