وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است