پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید