مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم