مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟