سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است