توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید