گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد