ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند