خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد