گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند