غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد