ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم