مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
چه گویمت که چها کرد در نبرد، حسین؟
فقط خداست که داند چهکار کرد حسین
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود