مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
تق تق...کلون در...کسی از راه میرسد
از کوچههای خسته و گمراه میرسد
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را
دارم دلی از شوق تو لبریز علیجان
آه ای تو بهار دل پاییز علیجان
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین