قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت