سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را