موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم