ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی