میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام