گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده