عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
حوادث: آتش و، ما: خار و، غم: دود و، سرا: بیدر
از آن روزم سیه، دل تیره، لب خشک است و مژگان تر
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد