پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی