جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست