چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست