سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است