اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت