ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید