خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم