یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد