پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم