تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم