بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
سلطان ابوالحسن، علی موسی، آنکه هست
گلْمیخِ آستانهٔ او ماه و آفتاب
دردا که سوخت آتش دل، جسم و جان من
برخاست دود غم، دگر از دودمان من
دلبستگىست مادر هر ماتمى كه هست
مىزايد از تعلق ما، هر غمى كه هست
در هيچ پرده نيست، نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالیست جای تو