میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی