پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟