ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت