مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغ‌دیده را
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
سر تا به قدم عشق و ارادت بودی
همسنگر مردی و رشادت بودی
در خاک دلی تپنده باقی مانده‌ست
یک غنچۀ غرق خنده باقی مانده‌ست
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمه‌شبِ نماز تنهاست علی
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
غبار خانه بروبید، عید میآید
ز کوچههاست که بوی شهید میآید
که دیده زیر زمین باغ بی‌خزانی را؟
نهان‌تر از سفر ریشه‌ها جهانی را
آن‌قدر نقش لالۀ پرپر کشیدی
تا آن‌که آخر، عشق را در بر کشیدی
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
آن جانِ جهانِ جود برمی‌گردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمی‌گردد
این چندمین نامه‌ست بابا می‌نویسم؟
هر چند یادت نیست امّا می‌نویسم
