ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند