عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده