غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد