انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید