عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش