ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده