گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده