امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید