ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد