آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟