سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است