ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید