فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت